یافتن پست: #نشست

HADI
HADI
کاش هفت ساله بودم
روی نیمکت چوبی می نشستم
مداد سوسماری در دست
باصدای تو دیکته می نوشتم
تو می گفتی بنویس دلتنگی
من آن را اشتباه می نگاشتم
اخمی بر چهره می نشاندی و من
به جبران
دلتنگی را هزار بار می نوشتم !
دیدگاه  •   •   •  1391/01/17 - 16:20
+2
payam65
payam65
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی*توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
دکتر علی شریعتی
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 17:27
+1
mah3a
mah3a
{-7-}
4 دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 16:58
+3
امید
امید
بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر كن
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
آب ، آیینه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كنی ، چندی از این شهر سفر كن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم
یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی از آن ععاشق آزرده خبر هم
نكنی دیگر از آن کوچه گذر هم
فریدون [!]
آخرین ویرایش توسط admin5 در [1391/01/15 - 23:13]
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 23:11
+5
علـــــــــــــــــی
علـــــــــــــــــی
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود

اهل زمین نبود نمازش شکسته بود

برسنگ قبر من بنویسید شیشه بود

تنها از این نظر که سراپا شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود

چشمان او که دائماً از اشک شسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید این درخت

عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر

پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

نه التماس کردم نرو در قلبو نبند

اما . . .

رفت و بست و شکست

ای خدا خودت میدونی حقم این نبود نه این نبود ،نبود . .
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 22:47
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اسمش را میگذارم؛ دوست مجازی
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد
وقت میگذارد برایم، وقت میگذارم برایش
نگرانش میشوم
دلتنگش میشوم
وقتی در صحبت هایم، به عنوانِ دوست یاد میشود
مطمئن میشوم که حقیقی ست
هرچند کنار هم نباشیم هرچند هم راندیده باشیم،
من برایت سلامتی و شادی آرزو دارم
هرکجا که باشی...
.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 15:27
+3
payam65
payam65
گيرم که در باورتان به خاک نشسته ام! و ساقه هاي جوانم از ضربه هاي تبرهاي‌تان زخم‌دار است با ريشه چه مي‌کنيد؟ گيرم که بر سر اين باغ بنشسته در کمين پرنده‌ايد پرواز را علامت ممنوع ميزنيد با جوجه هاي نشسته در آشيان چه مي کنيد؟ گيرم که مي‌کشيد گيرم که مي‌بريد گيرم که مي‌زنيد با رويش ناگزير جوانه چه مي‌کنيد؟ خسرو گلسرخي
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 00:21
+1
محمد
محمد
موسم گل دوره حسن
یک دوروز است در زمانه
ای به دل آرامی به عالم فسانه - ای که ز تو مانده نکویی نشانه
خاطر عاشقان را میازار - خوش نباشد ز معشوقه آزار
گر بسوزد شمع و پروانه را با زبانه
چون شود روز شمع و شب را نبینی نشانه
می‌کنی صید - مرغ بسته
می‌زنی سنگ – بر شکسته
می‌کشی با تیغ ستم یار خسته
خسته‌دلان یکسره در خون نشسته
خویش و سوزی و بیگانه‌سازی
نیست تو آیین عاشق‌نوازی
تیر عشقت – ای که در سینه ما نشسته
رحمتی کن – با دل – عاشق زار و خسته
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 00:05
+4
Alireza
Alireza
ای وای بر اسیــری کز یاد رفته باشــد

در دام مـانده باشـد صیـاد رفتـه باشـد

آه از دمــی که تــنها با داغ او چو لاله

درخون نشسته باشم چون باد رفته باشد

آواز تـیشــه امشــب از بیستـون نــیامـد

شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

خونش به تیـغ حســرت یارب حلال بادا

صیدی که از کمندت آزاد رفتـه باشــد

از آه درد نــاکـی سـازم خـبـر دلـت را

وقتی که کوه صبرم بر بـاد رفته باشـد

رحــم از بر اسیری کـز گرد دام زلفـت

با صد امـیدواری نـاشـاد رفتــه باشـــد

شـادم که از رقـیبـان دامن کشـان گذشتـی

گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشـد

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا

مجنون گذشتـه باشـد فرهـاد رفتـه باشـد
{-35-}
آخرین ویرایش توسط Belondy در [1391/01/14 - 11:58]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/13 - 18:47
+4
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
برویم
من به پشت سر نگاه نمیکنم.
در جاده دخترکی نشسته است
و زخم زمین خوردن هایش را نگاه می کند...
بلند می شوم و ادامه می دهم
زخم های ملتهبم را بهانه نمی کنم.
می روم اما این بار تنها...
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 23:37
+15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ