مثل قالی نیمه تمام … به دارم کشیدهای
یا ببافم … یا بشکافم …
اول و آخر که به پای تو می افتم . . .
شعر غربت - سهراب سپهری
ماه بالای سر آبادی است
اهل ابادی در خواب است
باغ همسایه چراغش روشن،
من چراغم خاموش
ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب كوزه آب
غوك ها می خوانند
مرغ حق هم گاهی
كوه نزدیك است، پشت افراها، سنجد ها
و بیابان پیداست
سنگ ها پیدا نیست، گلچهه ها پیدا نیست
سایه ها یی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست
نیمه شب بباید باشد
دب اكبر آن است، دو وجب بالاتراز بام
آسمان آبی نیست، روز ابی بود
یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم
یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بز ها بردارم،
طرحی از جارو ها، سایه ها شان در آب
یاد من باشد , هر چه پروانه كه می افتد در آب , زود از آب
درآورم
یاد من باشد فردا لب جوی، حوله ام را هم با چوبه بشویم
یاد من باشد تنها هستم
ماه بالای سر تنهایی است
( سهراب سپهری )
بیا کنارم سربنازبی تو بیا کنارم زیر تاق مهتاب اتش ببازیم به نسیم دریا غزل برقسیم تا طلوع فردا بیای کنارم ساغه ی بهاره رو فرش برگو پولک ستاره خمار شعرم میشکنه پیش تو عجب شرابی نفس تو داره گل بهارم در انتظارم هریق سبزی بیا کنارم . تن هریرت جوی عطر جاری صدای گرمت حیرت غناری بزار بگیرم مثل تور دریا تورو درا عاقوش ماهی فراری بیا کنارم سربنا بی تو بیا کنارم زیر تاق مهتاب اتش ببازیم به نسیم دریا غزل برقسیم تا طلوع فردا گل بهارم در انتظارم هریق سبزی بیا کنارم اگه بدونن ابر بادو بارون چه دل نواز این شب مهربون هوجوم میارن روی چورت کوچه صدای شهرو میبرن آسمون غروب گذشتو شب رسید به نیمه تب تو میخواد گل سرخ هیمه بگو بخوابن همه اهل دنیا هنوز یه نیمه موند از شب ما گل بهارم در انتظارم هریق سبزی بیا کنارم گل بهارم در انتظارم هریق سبزی بیا کنارم بیا کنارم