یافتن پست: #پنهان

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گفت دانایی که: گرگی خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر !...
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
وآن که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند...
وآن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 15:25
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشتبی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشتبی تو ای شوق غزل‌آلوده‌یِ شبهای منلحظه‌ای حتی دلم با من هم‌آوایی نداشتآنقدر خوبی که در چشمان تو گم می‌شومکاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت! این منم پنهانترین افسانه‌یِ شبهای توآنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشتدر گریز از خلوت شبهایِ بی‌پایان خودبی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشتخواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنمزیر بارانِ نگاهت شعر معنایی نداشتپشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بودقایقی می‌ساختم آنجا که دریایی نداشتپشت پا می‌زد ولی هرگز نپرسیدم چرادر پس ناکامیم تقدیر جاپایی نداشتشعرهایم می‌نوشتم دستهایم خسته بوددر شب بارانی‌ات یک قطره خوانایی نداشتماه شب هم خویش می‌آراست با تصویرِ ابرصورت مهتابی‌ات هرگز خودآرایی نداشتحرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبودیا اگر هم بود ، حرفی از نمی آیی نداشتعشق اگر دیروز روز از روز‌گارم محو بوددر پسِ امروز‌ها دیروز، فردایی نداشتبی تواما صورت این عشق زیبایی نداشتچشمهایت بس که زیبا بود زیبایی نداشت

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 19:08
+4
saman
saman
در CARLO

مدرسة ما: پایگاه جهنمی


خروج از مدرسة: فراراز آلکاتراس


دیدن مدیر از دور: شبحی در تاریکی


نمرة بیست: افسانهآه


مدیرمدرسه: مرد 6 میلیون دلاری


شوخی با مدیر: بازی با مرگ


روز دادن کارنامه:حادثه در تونل کندوان


امتحان: شاید وقتی دیگر


روزی که معلم به کلاسنمی­آید: بوی خوش زندگی


اخراج از کلاس: یک بار برای همیشه


نمازخانة دبیرستان:قطعه ای از بهشت


امتحان پایان ترم: قلب­ها برای که می­تپد؟


پیام متقلب برای دیگران: چشم­هایم برای تو


راهی برای متقلبان:جیب­برها به بهشت نمی­روند


آنتن مدرسه: جاسوس سه جانبه


جای سیلی معلم: دایرةسرخ


صفرهای پشت سر هم: برج مینو


اعتراض برای نمره:شلیک نهایی


زنگ ورزش: المپیک دربازداشتگاه


شورای دبیران: جنگ نفتکشها


ناظم: پلیسآهنی


کنکور:بالاتر از خطر


دیدن معلم از دور: سایة عقاب­ها


نگاه معلم: بگذارزندگی کنم


دانشگاه: سرزمین آرزوها


خارج از مدرسه: آن سویآتش


بحث بامدیر: فریاد زیر آب


شاگرد اول کلاس: پرندة کوچک خوشبختی


پای تخته: لبةتیغ


منفی­های پشت سر هم: گلوله­های بی صدا


اولین دانش آموزی کهمعلم از او درس می­پرسد: قربانی


وراجی سر کلاس: مجوز مرگ


آخر کلاس: بهشتپنهان


مبصرکلاس: افعی


بوی جوراب بچه­ها: عطر گل یاس


دبیران مدرسة ما:تبعیدی ها


اخراج از مدرسه: می­خواهم زنده بمانم


دفتر دبیران: خانه ارواح


نمرة ده: شانسزندگی


اتاقورزش: جزیرة آدم خورها


سال آخر دبیرستان: سال­های بی­قراری


ساختمان مدرسه: آسمانخراش جهنمی


اخراجی­ها:بینوایان


رفتن به دانشگاه: هدف سخت


دفتر مدیر: کلبةوحشت


صاحباننمره زیر ده: سربداران


کیف­های دانش آموزان: محموله


ظرفیت نیمکت­ها: دونفر و نصفی


سوسک در کلاس: انفجار در اتاق عمل


کلاس خصوصی: وعدهپنهان


زنگادبیات: نان و شعر


دفتر ناظم: محکمة عدالت


حالت دانش آموز هنگامپاسخ دادن: زرد قناری


دانش آموزان رشتة ریاضی: سوته دلان


رفتار مشاور مدرسه بادانش آموزان: عاشقانه

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 15:28
+1
mina
mina
مي توانم ز آب ديده دشت را دريا كنم
يا ازين سيل دمادم كوه را صحرا كنم
مي توانم بر كنم از سينه آه آتشين
نه فلك را در نفس يك توده ي غبرا كنم
دست اگر از ديده بر گيرم را سر دهم
ز آب و آتش مي توانم عالمي را لا كنم
از محبت هست پنهان در دل من آتشي
هفت دوزخ سوزد ارزان ذره اي پيدا كنم
هست جانم قابل اسرار علم من لدن
مي توانم خويشتن را جنت الما وا كنم
مي توانم از زمين بر كام دل گامي نهم
گام ديگر بر فراز چرخ هفتم جا كنم
مي توانم عالمي آباد كردن از نفس
روي دل را گر به سوي خواجه بطحا كنم
تو به چشم كم مبين در من عصاي موسيم
خويش را چون افكنم بر خاك اژدها كنم
وقت آن شد "رضا" گيرم ز اهل دنيا عزلتي
لب ببندم چشم و گوش آخرت را وا كنم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 09:05
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اهل پنهان کاری نیستم …

اعتراف میکنم زمانی

دل کسی را سوزانده ام

حالا سیگارها یکی یکی

مرا می سوزانند !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 14:30
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز تو را تشخیص دهد...
اندوه پنهان شده در لبخندت را،

عشق نهان در عصبانیتت را ،

و معنای حقیقی سکوتت را

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 01:18
+5
be to che???!!
be to che???!!
گاهي “دوست داشتن” پنهان بماند قشنگ تر است دوست داشتن را بايد كشف كرد ؛ درك كرد ، و از آن لذت برد …
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 14:46
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

عمر من در عشق خوبان سر رسید / موی من از عشق خوبان شد سفید


صد من چون از کبوتر خانگیست / ناز کردن بر من از دیوانگیست


من چه دارم از تو پنهانش کنم ؟ / جان تقاضا کن که قربانت کنم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 13:03
+4
korosh
korosh
دختر پنهاني گوگوش(عكس)

دختر پنهانی گوگوش (عکس)


 

«من حاصل ازدواج پنهانی شاه و گوگوش هستم.» این ادعای زنی با نام «شادی پهلوی» است که خود را فرزند ازدواج پنهانی شاه مخلوع ایران و یک خواننده زن لس آنجلسی می داند و می گوید حاضر است تا با آزمایش DNA هم ادعای خود را اثبات کند.

 

دختر پنهانی گوگوش (عکس)

 

شادی پهلوی در صفحه خود در یکی از شبکه های اجتماعی داستان تولد خود را از سرپرستان ساواکی خودش شنیده است این طور روایت می کند: «دلیل واقعی دستگیری مادرم توطئه بر علیه ولیعهد بود چون اگر من پسر به دنیا می آمدم موازنه های قدرت پشت پرده زیادی به هم می ریخت مادرم بعدا با وساطت غلام رضا پهلوی از زندان آزاد شد در آن زمان در ایران به دلیل سانسور ساواک جز اعضای محرم و داخلی دربار و ساواک و اعضای خانواده حقیقی فرح دیبا که من به دست آنها سپرده می شوم کسی از مردم عادی ایران از تولد دختری بین فائقه آتشین و محمد رضا پهلوی خبر دار نشده و من نیز به بقیه کوه اسرار پدرم و خانواده او ملحق میشوم …..مادرم کمی پس



از تولد من به دستور ساواک و برای جلوگیری از پخش هر نوع .شایعه ای مبنی بر زایمان او از محمد رضا پهلوی او با همین شریک اخاذی مالی خود یعنی محمود قربانی ازدواج کرد و بار دیگر به دستور ساواک و برای واقعی نشان دادن ازدواج خود با قربانی او فرزند بعدی خود یعنی کامبیز قربانی را حامله شد من از سرپرستان ساواکی خود شنیده بودم که فرح برای انتقام از تولد من و همدستی مادرم در نقشه کودتای داخلی اسداله علم …….. او در روز زایمان مادرم مامور به بیمارستان فرستاده و آنها بلافاصله پس از تولد کامبیز با دستگاه اتصال قلب شوک به سر او وارد می کنند …کامبیز به این دلیل امروز کند ذهن…. و لقب عقب مانده گرفته است.»

شادی پهلوی مدعی شده است: من به برادرم کامبیز قربانی هم بارها پیام دادم و گفتم برای آزمایش DNA به ترکیه بیاید تا داستان خود را ثابت کنم.
او همچنین آرزو کرده روزی با مسلسل گوگوش را در جمع هوادارانش بکشد.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 14:20
+3
saqar
saqar
در CARLO
نیا رو تاریکی فرا گرفته

دوست داشتن در پس مادیات پنهان است .


ارزشها با آوازی نا شناخته ُ خود را فریاد می زنند .


شادی رنگ می بازد .


خواسته ها در پی تفکر مالکیت تمامی اذهان در بر می گیرد .


سنت با پوششی جدید خود را عیان تر می کند .


تظاهر ُ  با نقش مذهب  ُگناه را می پوشاند .


وتقدس با تظاهر خود را از اصل رها میکند .


وتظاهر ریشه می دواند.


ریا ارزش می شود.ودر کنار دروغ هویت می یابد .


 انحصار ثروت را با  نام هدیه ی خداوندی جار زده میشود.


رسیدن به آرزوها ُ مایه فخر میشود .


وفخر دست مایه ای میشود به نام عنایت خداوندی .


وخداوند ُحیران از این اشرف مخلوقاتش .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 15:36
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ