یافتن پست: #چشمانم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



این روزها زیادی ساکت شده ام
نمیدانم چرا حرفهایم بجای گلویم از چشمانم بیرون می آیند...  
چه خوب که میدونی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز
چه خوب که میدونی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده
چه خوب که میدونی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته
چه خوب که میدونی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت
گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده
چه خوب که میدونی چقدر دلواپس توام
چه خوب که میدونی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
اخه
توتنهاکسیی که

منومیفهمی وحالمومیدونی
دیدگاه  •   •   •  1393/04/29 - 17:34
+5
yagmur
yagmur
tigrantsitoghdzyanmilleniummirror.jpg




مرا با هفت رنگ عشق نقاشی کن...

مرا خاکستری نقاشی نکن!

مرا آنگونه که هستم نقاشی کن

مثل یک آه از ته دل

به رنگ زندگی ، صورتی نقش بزن

منو با دلی پروسواس و با احساس

به رنگ یاس

بدون خواهش به رنگ آرامش

آبی نقش بزن

چشمانم را عسلی به یاد نگاه های شیرینمان

لبهایم را مثل نیمه سیب که مانده بی نصیب

سرخ نقش بزن

نه حسرت دیروز ، نه اندیشه فردا

امیدم را سبز نقش بزن

عشقمان را شرابی نقاشی کن

گوارا هر قدر بنوشیم از آن

نوشِ من و تو

هفت رنگ عشقم را قاب احساست کن

و آویز دلت....

تا ابد محبوب من..........
دیدگاه  •   •   •  1393/04/26 - 16:53
+1
yagmur
yagmur
نه با حرف

نه با بوسه و

نه با هیچ چیز دیگری نمی توانم بیان کنم

تنها کاری که از دستم ساخته است ؛

این است که به چشمانت زل بزنم

تا خودت از چشمانم ببینی که چقدر دوستت دارم !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/25 - 23:58
yagmur
yagmur

غزل هایت را ناتمام گذاشتی


سازهایی که کوک نکردی


شمع هایی که روشن..


تو از کدام مسیر رفتی


که وزش باد را در شاخ و برگ درختان ندیدی؟


در سکوتت زنجره ها سر به آواز گذاشتند..


 


همه ی راه ها بن بستند


پنجره ای به این خیابان باز نمی شود


عابری نیست


تا بایستد گوشه ی دیواری و


ریگ رفته به کفشش را بتکاند..


 


با اشکهایم


بر سفید رود چشمانم خشکیده،


 نگاه می کنم به آسمان


که بی تو هم آبی ست


بر فراز بام


چیزی تا شب نمانده


شب


که ابتدای هر نرسیدنی ست...



jiisujcbyxju6pclezzq.jpg
دیدگاه  •   •   •  1393/04/22 - 23:58
+1
xroyal54
xroyal54
بقیة الله

صدای زمزمه های حضور را در میان بغض های هر شبم می شنوم.


 ولی تمام جعه های خوب من تهی زآمدنت.


 غروب شد،سحر برفت،سکوت آمد و برفت و نم نم سپید اشک روی گونه ام روان، آمد و برفت تو باز هم نیامدی .


 خسته ام!


 ز بهر سالهای بی امان سالهای سبز انتظار وخسته از ستم ،از گناه های شیعیان و باز هم…


بیا و با دوباره بودنت تمام کاش های کاش من تمام کن بیا و باز هم بپاش رنگ عشق، رنگ آبی حقیقتی را به روی ای کاش های کاش من. دلم بسی گرفته است…بهر سالهای باتو


  بودن ونبودنت، از تو خواندن وندیدنت،از تو گفتن و… .


 امید روح خفته ام بیا و روشنی بده به قلب های بی قرار. به بغض های بی امان به انتظار و انتظار  و انتظار


شرمنده ایم. می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .


می دانیم كوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است كه در حق تو كرده ایم .


به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .


اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .


اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .


اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به كوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .


ای یوسف زهرا !


سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .


نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهكار


از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر كن .


یا صاحب الزمان !


چه شبها و روزها كه در فراق تو آرام و قرار نداریم .


در دوران پر درد هجران ، اشك می ریزیم و می گوییم :


تا به كی حیران و سرگردان تو باشیم. تا به كی رخ نادیده ترا وصف كنیم .


با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا كنیم .


سخت است بر ما ، كه از دوری تو ، روز و شب اشك بریزیم .


سخت است بر ما ، كه دوستان ، یاد تو را كوچك شمارند .


یا بقّیةالله !


خسته ایم و افسرده، نالانیم و پژمرده، گریه امانمان را بریده است . غم دوری ، دیوانه مان كرده است .


اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است كه می گوییم :


كجاست آن كه از غم هجران تو ناشكیبایی كند .


تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم


كجاست آن چشم گریانی كه از دوری تو اشك بریزد ؟


تا من او را در گریه یاری دهم


مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .


ای كاش پیش از مردن ، یك بار ترا به یك نگاه ببینیم .


درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است.


كی می شود شب و روز تو را ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟


شكست و سرافكندگی ، خوار و بی مقدارمان كرده است .


كی می شود تو را ببینیم كه پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟


و ببینیم طعم تلخ شكست و سرافكندگی را به دشمن چشانده ای .


كی می شود كه ببینیم یاغیان و منكران حق را نابود كرده ای ؟


و ببینیم پشت سركشان را شكسته ای .


كی می شود كه ببینیم ریشه ستمگران را بركنده ای ؟


و اگر آن روز فرا رسد و و ما شاهد آن باشیم، شكرگزار و سپاسگو نجوا می كنیم :


الحمدلله رب العالمین .

4 دیدگاه  •   •   •  1393/04/12 - 02:51
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مــراقب باش پا بر روی چشمانم نگذاری

این چشم ها هنوز

نگرانند برای تو ...!!
دیدگاه  •   •   •  1393/04/5 - 20:09
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







آغوش تو که باشد

و تپش های قلبت

میشود لالایی کودکانه ام

کنارم بمان

میخواهم

صبح چشمانم در نگاه تو

بیدار شود






دیدگاه  •   •   •  1393/03/23 - 12:45
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
گاهی وقتی می گویم

حالم خوبه


دوست دارم کسی در چشمانم نگاه کند و بگوید


راستشو بگو...

دیدگاه  •   •   •  1393/03/17 - 23:13
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







در آغوشمـــ کهــ میگیــــــریـ
مزهـ مزهـــ میکنمـــ نآمتـــ را
و دستـ ـهایمـــ
بیـ ـقرار تـ ـر از همیشهــــ
تـــ ـو را طلبـــ میکننــــ ـد...
و چشمانمـــ
راز ملتهبـــ نگاهمــــ را لـــ ـو میدهنـــ ـد
تــ ـو رنگـــ عوضــــ میکنیــــ و سرخــــ میشویــــ
مثلـــ یکـــ سیبـــ تازهـــ !
و انعکاســـ صدایتـــ در فضایــــ اتاقــــ میپیچـــ ـد کهـــ میگوییــــ ...
منـــ مـآلـــ توامـــ عزیزمـــ






دیدگاه  •   •   •  1393/03/15 - 18:38
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نفس میکشم نبودنت را

نیست...

هوای بوی تنت را کرده ام

میدانی؟

پیراهن جدایی ات بدجور بر قامتم گشاد است

تو نیستی

آسمان بی معنی ست

حتی آسمان پر ستاره و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم میریزد

تو نیستی و من چتر میخواهم

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد

در چشمانم لباس سیاه پوشیده

خودم را به هار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در...

ولی باز هم تو نیستی که نیستی
دیدگاه  •   •   •  1393/03/6 - 17:32
+6
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ