یافتن پست: #کاش

sepideh
sepideh
کاشکي مي فهميدي
آنکه براي بدست آوردن محبتت حاضر است تنش را به تو بسپارد فاحشه نيست
و آنکه براي بدنبال کشاندنت تنش را از تو ميدزدد باکره نيست!!‬
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:13
+2
امید
امید
کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت: دروغ . غرور . عشق !! انسان با غرور میتازد، با دروغ میبازد، با عشق میمیرد. (دکتر علی شریعتی)
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:04
+1
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم..

تمبر و پاکت هم هست..

ویک عالمه حرف..

کاش! کسی ٬ جایی٬ منتظرم بود.
5 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 15:41
+5
afsaneh heidari
afsaneh heidari
کاش همیشه در کودکی می ماندیم تا به جای دلمان سر زانوهایمان زخم می شد{-3-}
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 14:01
+6
Alireza
Alireza
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم،خرده هوشی ،سر سوزن ذوقی.
مادری دارم بهتر از برگ درخت.
دوستانی،بهتر از آب روان.
وخدای که در این نزدیکی است:
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.
روی آگاهی آب ،روی قانون گیاه.
من مسلمانم.
قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه،مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجرها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه،جریان داردطیف
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلورشده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد،گفته باشد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پی «تکبیره الاحرام» علف می خوانم،
پی «قدقامت» موج.
کعبه ام بر لب آب،
کعبه ام زیر اقاقی هاست.
کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ،می رود شهر به شهر
«حجرالا سود» من روشنی باغچه است.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 15:48
+5
Alireza
Alireza
اهل کاشانم
نسبم شاید برسد
به گیاهی در هند،به سفالینه ای از خاک«سلیک»
پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها، پشت دو برف
پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی
پدرم پشت زمانها مرده است
پدرم وقتی مرد،آسمان آبی بود
مادرم بی خبر از خواب پرید خواهرم زیبا شدسهراب
پدرم وقتی مرد پاسبانها همه شاعر بودند
مرد بقال از من پرسید:چند من خربزه می خواهی؟
من از او پرسیدم:دل خوش سیری چند؟
پدرم نقاشی می کرد
تار هم می ساخت،تار هم می زد
خط خوبی هم داشت
باغ ما در طرف سایه دانایی بود
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس وآینه بود
باغ ما شاید،قوسی از دایره سبز سعادت بود
میوه کال خدا را آن روز می جویدم در خواب
آب بی فلسفه می خوردم
توت بی دانش می چیدم
تا اناری ترک ی برمی داشت دست فواره خواهش می شد
تا چلویی می خواند،سینه از ذوق شنیدن می سوخت
گاه تنهایی،صورتش را به پس پنجره می چسبانید
شوق می آمد،دست در گردن حس می انداخت
فکر،بازی می کرد
زندگی چیزی بود مثل یک بارش عید،یک چنار پر سارسهراب
زندگی در آنوقت صفی از نور و عروسک بود
یک بغل آزادی بود
زندگی درآن وقت حوض موسیقی بود
<<سهراب سپهری>>
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 15:45
+5
محمد
محمد
یار و همــــــــــسر نـگرفــــــــتم که گرو بود سرم
تو شـــــدی مــــادر و مـــن با همه پیری پسرم
تو جـــگر گوشه هـــــم از شـــــیر ب[!] و هنوز
مــن بیچاره همان عـاشق خونـــــین جــــــگرم
خــون دل میخورم و چـشم نظـــــر بازم جــــام

جرمم این است که صاحبـدل و صــــــاحبــنظرم
مــــن که با عشـــق نراندم به جوانی هوسی
هـــوس عشق و جـوانی است به پیرانه سرم

پدرت گــوهر خود تا به زر و سیم فــــــــــروخت
پـــــدر عشـــــق بســــوزد که در آمــــــد پــدرم
عشـق و آزادگـــــی و حـسن و جـوانی و هــنر
عجـــبا هیــچ نــــــیرزید که بی ســـــیم و زرم
هنــــــرم کاش گـــــــــــره بند زر و سیـــمم بود
که به بازار تـو کـــــــاری نگـــــــشود از هــــنرم
سیـــــزده را همه عــــــــــالم بدر امروز از شهر
مــــــن خود آن ســــیزدهم کز همه عالم بدرم


تـــا به دیـــــــوار و درش تـــــازه کـنم عــهد قدیم

گاهـــی از کوچه ی معــــشوقه ی خود میگذرم

تو از آن دگـــــری رو کــــــــــه مــــرا یاد تو بـــس
خود تو دانــــــی که مـن از کــــان جهانی دگرم
از شــکار دگــران چشـــــم و دلـــی
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 14:04
+5
payam65
payam65
زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ...

می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ...

برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف

قانونگذار می توانی ازدواج کنی ...

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...

و قرن هاست که او عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای

صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بربادرفته اش را می بیند و در قدم های لرزان

مردش، گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد سینه ای را به

یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال ا
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 12:46
+1
behzad
behzad
از کجا چه خبر
فکر کنم خدا وقتی داشت دماغ ملت خاورمیانه رو می آفرید کلید Caps Lock رو فشار داده بود...

میگن اگه می خوای عیب و ایراد یه دختر رو بفهمی برو پیش دوستاش ازش تعریف کن !!!
اقایون حواسشون باشه......
اگه به یک دختر بگی وااااای چقدر خوشگل شدی امشب، ممکنه برای چند دقیقه یادش بمونه
اما اگه بهش بگی چقدر زشت شدی، تا روزی که زندس یادش نمیره

این نیز بگذرد...
اما ای کاش از جای دیگری بگذرد و همش از روی ما نگذرد...

انرژی هسته اى ، تجـاوز ، نابودی 2012، زلزله ،سیل و...
هیچکدوم به اندازه ی 3تا میس کال دوست دخترت ترسناک نیست....

ما به یکی گفتیم خدا به زمین گرم بِزَنتت ،
نام برده الان روی شن های سواحل آنتالیا داره آفتاب میگیره .
فک کنم سوتفاهم شده با خدا !!
تو فلان تبلیغه میگه، فلان صابون %۹۹ باکتریها رو میکشه.
من از همینجا به اون %۱ باکتری،
به خاطر این ایستادگیِ پر غرور و پر افتخارشون تبریک میگم..!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/13 - 22:04
peyman
peyman
هر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است

چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم

ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 22:19
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ