یافتن پست: #گم

payam65
payam65
می دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یک ریز،ولی پی در پی و آرام،دم گرم خودش را در گلویم سخت نقشبارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:48
+3
reza
reza
همه چیز را بلد شده ام

خیابانها, کوچه ها...

حتی رنگهای چراغ قرمز را

اما هنوز هم گم میشوم

آدم ها را بلد نیستم...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:32
+2
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
وقتی یه دختری یه پسری رو دوست داره هیچ کسی از این موضوع خبر نداره به جز خود دختره{-2-}
ولی وقتی یه پسری عاشق یه دختری میشه همه ازین موضوع خبر دارن به جز خود دختره{-9-}
7 دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:12
+7
payam65
payam65
من ميگم چشات قشنگه
تو ميگي دنيا دو رنگه
من ميگم چه قدر تو ماهي
تو ميگي اول راهي
من ميگم بمون هميشه
تو ميگي ببين نميشه
من مي گم خيلي غريبم
تو ميگي نده فريبم
من ميگم خوابت رو ديدم
تو ميگي ديگه بريدم
من مي گم هدف وصاله
تو ولي ميگي محاله
من ميگم يه عمره سوختم
تو ميگي قلبم رو دوختم
من ميگم چشمات و وا كن
تو ميگي من و رها كن
من ميگم خيلي ديوونم
تو ميگي آره مي دونم
من ميگم دلم شكسته ست
تو ميگي خوب ميشه خسته ست
من ميگم بشين كنارم
تو ميگي دوستت ندارم
من ميگم بهم نظر كن
تو ولي ميگي سفر كن
من ميگم واسم دعا كن
تو ميگي نذر رضا كن
دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 23:25
مهراوه
مهراوه
من نمیدانم چه چیز را گم کرده ام !
خودنویسم را، آینده ام را یا روزهای بارانی را !؟
تردید ها و شک هایم را ؟!
من نمیدانم چه چیز را گم کرده ام ؟
طرح مبهمی از آینده ام به دیوار اتاقم است اما نمی توانم معنی اش کنم.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 21:23
+4
payam65
payam65
آهای مردایی که فقط ادعا دارین (البته بلانسبت بعضی ها)

این همون چیزیه که همسر شما دلش می خواد بهتون بگه خوب گوش کنید:

آیا می خوای راز خوشحال کردن منو بدونی ؟

لحظه های واقعی رو در من تجربه کن!

این همون چیزیه که مشتاق اونم . این اون چیزی که سعی دارم بهت بگم : یک در آغوش کشیدن ناگهانی بعد از شام . یک بوسه بدون مقدمه . تماس از سرکار فقط برای اینکه بگی « دوستت دارم »

وقتی عصبانی یا آشفته به نظر می رسم معنیش این نیست که به تعطیلات احتیاج دارم یا دچار اختلال هورمونی شده ام . بلکه به این علته که نمی تونم تو رو پیدا کنم . من در میان تاریکی دستم را به سوی تو دراز کرده ام ، اما دستم به تو نمی رسه . من در قلبم تو رو صدا می کنم اما پاسخ تو فقط سکوته . کجا رفتی ؟؟؟؟؟ دلم برات تنگ شده ، نه برای جسم یا حرف زدنت بلکه برای روح ارزشمنت دلتنگم .

اینه اون چیزی که از تو می خوام که منو در جایی که طنین عشق رو در قلبت داری ملاقات کنی . فقط برای یک لحظه احساس کن که چقدر منو دوست داری . دوست داشتنم رو احساس کن تا شکوفا بشی و اون وقت چهره منو در عشق خودت غرق کن .
2 دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 20:16
+1
ronak
ronak
به لحظه هاي "بي" توبودن سلام ميكنم

به سينه ام دلي هست به نام ميكنم

تمام ميشود اين فاصله ها بي گمان

به لحظه هاي "با "تو بودن سلام ميكنم
4 دیدگاه  •   •   •  1391/01/10 - 15:49
+10
farshad
farshad
چون هوا گرديد آمد چند باد

قاصدک خنديد چون شد آزاد

او گذر ميکرد در آسودگي و در فراغ

پر زباد و پر تکبر بي خراج

بي خيال و بي تفاوت شد همي

بست راه دل به روي هر غمي

رفت و رفتش او که تا رويي رسيد

بي خبراحوال تا کويي رسيد

قصد آنجا راه خود را کج بکرد

اولش نه آمد اما لج بکرد

طفلکي هم قاصدک را تا بديد

خنده اي کرد و بشد رويش سپيد

قصد بازي کرد با او شد روان

خون به رگ هاي ظريفش شد روان

تا که آمد او بگيرد بربجست

اين دل معصوم کودک را شکست

اين چنين از شادي کودک دريغ

شد به درياي تکبر او غريق

اين غرور و کبر بر وي شد خطر

بود از آينده اش هم بي خبر

باد بند و بر گمان افسون بشد

کين سبب شد تا تلاش افزون بشد

حوض آبي رو به رويش شد پديد

قاصدک ترسيد تا آن را بدبد

حوض آبش را شبيه بحر بود

چون که گويي روزگارش قهر بود

او درون آب و چندي بعد مرد

آن همه ناز و تکبر شد که خرد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 20:50
+1
-2
محمد
محمد
باز باران با ترانه

گريه هايم بي بهانه

ميخورد بر سقف قلبم

باورت شايد نباشد

خسته است اين قلب تنگم{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 18:44
+5
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
امسالم مثل هر ســــــــال بدون تو تــــــموم شد
امسالم گذشت و باز مثل هر ســــال حـروم شد
امسالم مثل هر ســــال نیــــــومدی تو پیشـــــم
کم کم دارم از دوریت دیگه افســـــــــــرده میشم
خسته شدم از اینکه تنــــــــــــــــــــهایی بشینم
تو کنج اتـــــــــــاقم هی عکســـــــــــــــــاتو ببینم
خسته شدم و می خــــــــوام یــــادم بره هستم
من از هـــــــمه دنیـــــــا دلگیــــــــــرم و خسته م
این عیـــــــد و نمی خـــــــوام، من عیـــدی ندارم
این عیــــــــــــــد واســـــــــــــــــه من روز عــــذابه
عیــــــــــدم مثل هر روز ، هر روز مثل دیــــــــــروز
من حــــــــــــــــــال دلم خیلی خـــــــــــــــــــــرابه
احســـــاس می کنم دارم دق می کنم اینـــــجا
این خـــونه یه زنــــــــــــدونه این خـــونه و هر جا
هر جا که نشـــــــــونی از تو اونجـــــــــــا نباشه
دق مــرگـــ شدم و می خوام این دنیـــــا نباشه
احســــــــاس می کنم دیگه هیچ راهی نـــدارم
من موندم و تنـــــــهاییم با این دل زارم
می ســـوزم و می ســازم من هیچی نمی گم
اما عزیزم عیــــــــــــدو تبریکــ به تو میگم
3 دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 18:11
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ