باران می اید.....باران تمام می شود...اما هنوز من خیس ماندم....تو می ایی.تو می روی...اما هنوز من..من..لا به لای همیشه همین چند سطر پیدایت می کنم...غیب نمی گویم....همیشه قبل از اینکه دیده باشی عطر یاس را حس می کنم.......................................
دنیای این روزها، دنیای امتیاز دادن است... دنیای لایک زدن... غذا می خوریم امتیاز می دهیم... بازی می کنیم امتیاز می گیریم... مدرسه و دانشگاه نمره می گیریم... میزان سنجش زندگی مان اعداد هستند، روزی500 تا بازدید، 100تا کامنت، 1000تا لایک.این روزها، روزهای عدد بازیست. بی خبر ازینکه کافیست فقط "خوب" باشیم........................،....................
فصل انگور که گفتم بیایی، حالاست غوره ام اما هنوز جام بیاور شراب نشوم، آبغوره که می توانم شد جان ندهم برایت، قلب که می توانم به نامت کنم...................
همیشه آن چیزی که آدم ها را بهم پیوند می زند یک انگشتر مطلا با الماس های کاشته شده بر تاجش نیست، گاهی حتی یک گوشواره پلاستیکی دلی را برای شما می خرد..................................
من باشم و تو باشی و یک میز چوبی و دو صندلی لهستانی کهنه... یک بسته مارلبروی قرمز و دو لیوان چای سبز... انقدر تنگ باشد این کافه که دست هایمان پیچ بخورد بهم، گره بخورد و هرگز باز نشود............................