غزل سرا
دسته:فاقد دسته بندی
15 کاربر

76 پست

       
شعرهای قشنگی رو که بلدید اینجا بگیـــد

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

غزل سرا

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 15 کاربر · 76 پست
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در جهنم میکنی تو زندگی ...



این هم هست از اصول بندگی !



بندگی تو بر شیاطین میکنی ...



چاپلوسی سلاطین میکنی !




♦♦♦ از کتاب گریه قاصدکها ♦♦♦
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 20:46
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
این روزها حالم زیاد خوب نیست ...


قهوه ام غلیظ تر / بغضم طولانی تر / و هق هقم عمیق تر شده ...


اما در ظاهر میخندم تا حال دیگران خراب نشود !!!



♦♦♦ افشین احسن 91/01/05 ♦♦♦
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 20:42
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
"کافه چی " میزهای تک نفره ات را جمع کن ...


این روزها همه جایگزین کردن را خوب بلدند !!!



♦♦♦ افشین احسن 91/01/04♦♦♦
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 20:37
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عکس العمل نزدیک شدن من به دیگران ...



نتیجه ی عمل دور شدن تو از من بود !!!



♦♦♦ افشین احسن 92/02/22 ♦♦♦
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 20:30
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به بعضیا باید گفت:

♠ قربونت، یه برنامه بذار دیگه نبینمت ♠
دیدگاه  •   •   •  1392/02/25 - 18:24
+2
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند

پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 20:43
+9
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
مرا در باغ محکم ریشه ای نیست
ز داس و تیشه ام اندیشه ای نیست
به گامی می توان بنیاد ما کند
به آهی می توان از هم پرا کند
دیدگاه  •   •   •  1391/01/16 - 15:15
+9
Alireza
Alireza
تن آدمی شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

[۷]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 18:47
+7
fowkes
fowkes
نازي : بيا زير چتر من كه بارون خيست نكنه
مي گم كه خلي قشنگه كه بشر تونسته آتيشو كشف بكنه
و قشنگتر اينه كه
يادگرفته گوجه را
تو تابه ها سرخ كنه و بعد بخوره
راسي راسي ؟ يه روزي
اگه گوجه هيچ كجا پيدانشه
اون وقت بشر چكار كنه ؟
من : هيچي نازي
دانشمندا تز مي دن تا تابه ها را بخوريم
وقتي آهنا همه تموم بشه
اون وقت بشر
لباسارو مي كنه و با هلهله
از روي آتيش مي پره
نازي : دوربين لوبيتل مهريه مو
اگه با هم بخوريم
هلهله هاي من وتو
چطوري ثبت مي شه
من : عشق من
آب ها لنز مورب دارند
آدمو واروونه ثبتش مي كنند
عكسمون تو آب بركه تا قيامت مي مونه
نازي : رنگي يا سياه سفيد ؟
من : من سياه و تو سفيد
نازي : آتيش چي ؟ تو آبا خاموش نمي شن آتيشا
من : نمي دونم والله
چتر رو بدش به من
نازي : اون كسي كه چتر رو ساخت عاشق بود
من : نه عزيز دل من ‚ آدم بود



حسین پناهی
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:31
+8
Alireza
Alireza
میروم تا در میخانه کمی مست کنم

جرعه بالا بزنم انچه نبایست کنم

آنقدر مست که اندوه جهانم برود

استکان روی لبم باشد و جانم برود

برود هر که دلش خواست شکایت بکند

شهر باید به من دیوانه عادت بکند
آخرین ویرایش توسط Belondy در [1391/01/14 - 22:23]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 22:22
+6
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر