♥ نگار ♥
█░░░█░░░█░░░█░░░یک مشت ستاره
█░░░█░░░█░░░█░░░در جیبش ریخت و
█░░░█░░░█░░░█░░░به تماشایِ شب رفت
█░░░█░░░█░░░█░░░تماشایِ شب
█░░░█░░░█░░░█░░░ستاره ها را از یادش برد ـ
█░░░█░░░█░░░█░░░وقتی به خانه برگشت
█░░░█░░░█░░░█░░░جیبش را گشت:
█░░░█░░░█░░░█░░░خالی بود.
در کافه تنهایی
█░░░█░░░█░░░█░░░کودکی ام█░░░█░░░█░░░█░░░یک مشت ستاره
█░░░█░░░█░░░█░░░در جیبش ریخت و
█░░░█░░░█░░░█░░░به تماشایِ شب رفت
█░░░█░░░█░░░█░░░تماشایِ شب
█░░░█░░░█░░░█░░░ستاره ها را از یادش برد ـ
█░░░█░░░█░░░█░░░وقتی به خانه برگشت
█░░░█░░░█░░░█░░░جیبش را گشت:
█░░░█░░░█░░░█░░░خالی بود.