یافتن پست: #خانه

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

نیست در شهـــــــــــر نگاری که دل ما ببـردبختــــــــم ار یار شود رختـــــــم از اینجا ببردکو حـریفی کش سر مست که پیش کرمشعاشق سوختـــــــــــه دل نام تمنــــــــا ببرددر خیال اینهـــــــــمه لعبت بهوس میـــــبازمبو که صاحب نظـــــــــــــــری نام تماشا ببردباغبــــــانا ز خزان بیخبرت می بیــــــــــــــنمآه از آنروز که بادت گل رعنــــــــــــــــــــا ببردرهـــزن دهــــــــــر نخفـتست مشو ایمن ازواگر امـــــــــروز نبردست که فــــــــــــردا ببردعلــــم و فضلی که بچل سال دلم جمع آوردترسم آن نرگس مستانه بیغــــــــــــــما ببردسحر با معجــــــــــزه پهلو نزند دل خوش دارسامری کیست که دست از ید بیضا ببـــــردجام میــــــــــنایی می سد ره تنگدلی ستمنه از دست که سیل غمت از جا ببـــــــــردراه عشق ار چه کمینــــــــگاه کماندارانستهر که دانسته رود صرفه ز اعـــــــــــــدا ببردحافظ ار جان طلبد غمـــــــــــــزه مستانه یارخانه از غیـــــــــــــر بپرداز و بهل تا ببــــــــرد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 00:42
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوسدیدم به خواب حافظ توى صف اتوبوسگفتم : سلام حافظ گفتا علیک جانمگفتم کجا روى تو گفتا خودم ندانمگفتم بگیر فالى گفتا نمانده حالىگفتم : چگونه اى ؟ گفت در بند بى خیالىگفتم که تازه تازه شعروغزل چه داری؟گفتا که مى سرایم شعر سپید بارىگفتم زدولت عشق،گفتا که کودتا شدگفتم رقیب گفتا ، او نیز کله پا شدگفتم کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟گفتا شده ستاره در فیلم سینمایىگفتم،بگو ز خالش ، آن خال آتش افروزگفتا عمل نموده ، دیروز یا پریروزگفتم بگو ز مویش،گفتا که مِش نمودهگفتم بگو ز یارش ، گفتا ولش نمودهگفتم چرا،چگونه؟عاقل شدست مجنونگفتا شدید گشته معتاد گرد و افیونگفتم کجاست جمشید؟جام جهان نمایشگفتا : خرید قسطى تلوزیون به جایشگفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره؟گفتا : شدست منشى در دفتر ادارهگفتم بگو ز اهد آن رهنماى منزلگفتا که دست خود را بر دار از سر دلگفتم ز ساربان گو با کاروان غم هاگفتا آژانس دارد با تور دور دنیاگفتم بگو ز محمل یا از کجاوه یا دىگفتا پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادىگفتم که قاصدک کوآن باد صبح شرقىگفتا که جاى خود را داده به [!]س برقىگفتم بیا ز هد هد جوییم راه چارهگفتابه جاى هد هد،دیش است وماهوارهگفتم سلام ما را باد صبا کجا برد ؟گفتا به پست داده آورد یا نیاورد؟گفتم بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگىگفتا که ادکلن شد در شیشه هاى رنگىگفتم سراغ دارى میخانه اى حسابىگفت آنچه بود از دم ، گشته چلوکبابىگفتم : بیا دوتایى لب تر کنیم پنهانگفتا نمى هراسى از چوب پاسبانانگفتم بلند بوده موى تو آن زمان هاگفتا به حبس بودم از ته زدند آن هاگفتم شما و زندان حافظ ما رو گرفتی؟گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتى

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 19:40
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

چه اندازه خدا نزدیک است!
و به قول سهراب
: پای آن شب بوهاست
نفس گرم خدارا هر روز
پشت پرچین دعا میشنویم...
چه دقیق آمده ایم
خانه دوست همین جاست
همین نزدیکی است
...
به گمانم پشت دیوار نگاه من و توست

بخدا هیچ دلی تنها نیست
...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 19:35
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زلف و رخسار تو ره بر دل بیتاب زنند

رهزنان قافله را در شب مهتاب زنند

شکوه ای نیست ز توفان حوادث ما را

دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند

جرعه نوشان تو ای شاهد علوی چون صبح

باده از ساغر خورشید جهانتاب زنند

خاکساران تو را خانه بود بر سر اشک

خس و خاشاک سراپرده به گرداب زنند

گفتم:از بهر چه پویی ره میخانه رهی

گفت:آنجاست که بر آتش غم آب زنند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 17:19
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

از خیاطی پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟گفت دوختن پارگی های روح و دل با نخ توجهاز ماهیگیری پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت انداختن قلاب حقیقت جویی در قعراقیانوس علم و داناییاز باغبانی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت کاشتن بذر عشق در زمین دل ها زیر نور ایمانازباستان شناسی پرسیدند زندگی یعنی چه :گفت کاویدن جانها برای استخراج گوهرهای دروناز اینه فروش پرسیدند زندگی یعنی چه ؟زدودن غبار از اینه دل با شیشه پاک کن توکلاز میوه فروش پرسیدن زندگی یعنی چه ؟دست چین کردن خوبیها در صندوقچه قلباز معماری پرسیدن زندگی یعنی چه ؟گفت ساختن پلکانهای موفقیت در خانه فکراز گور کنی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟حفر گودالهایی برای چالکردن همه چیزهایی کهتاریخ مصرفشان گذشته استاز نقاشی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت به تصویر کشیدن زیبییها با بزرگنمایی در نگاه آدمهااز اهنگ ساز پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟گفت به تصنیف در اوردن سمفونی عشق در روح و جان آدمها

دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 10:57
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

سر بزار روی شونه هام   ,  
تا بگم آروم از غصه هام
تا بگم چی امد به سرم   ،    
رفت چرا نازنین دلبرم
عیش و شراب و مستی ،
کار ما بود
عشق و خدا و هستی ، یار ما بود اما شد،
رنگ زمستون , نو بهار ما
بزم مهر و جنون در دل به پا بود سینه لبریزه از شور ،
از وفا بود
اما غم ، آمد به قلبم ، ای خدا چرا؟
سوختم ، سوختم من از غم ، دل او پی یار دیگری بود
که عمر رویای من به سر رسیدباختم ،
باختم من به او ، همه ی عمرٍ دلدادگی رو
که غربت به خانه ام سرک کشید

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 19:11
+4
be to che???!!
be to che???!!

كلاغ پر؟!!! نه!… كلاغ را بگذاريم براي آخــــــــر… نگاهتــــــــ پر….خاطراتتــــ هم پر…صدايتــــــ هم پر…. كلاغ پر؟!!!!! نه ….! كلاغ را بگذاريم براي آخر… جوانيـــم پر…خاطراتــم پر…مـــن هم… پـــــــر…. حالا تــــــــــو مانده اي و كلاغي كه هيچ وقتـــ به خانه اش نرسيد….

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 18:04
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو را راندم،
و ساک‌هایت را در پیاده‌رو افکندم
اما بارانی‌ات که در خانه‌ام مانده بود
هذیان‌گویبی سر داد،
و با اعتراض آستین‌هایش را برای در آغوش گرفتنم
به حرکت در آورد.

وآن گاه که بارانی را از پنجره پرتاب کردم،
همچنان که فرو می‌افتاد،
دست‌های خالی‌اش را در باد برآورد،
چونان کسی که به نشانه‌ی بدرود،
دستی برآورد
یا آن که فریاد زند: کمک!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 16:48
+4
saman
saman
در CARLO

مدرسة ما: پایگاه جهنمی


خروج از مدرسة: فراراز آلکاتراس


دیدن مدیر از دور: شبحی در تاریکی


نمرة بیست: افسانهآه


مدیرمدرسه: مرد 6 میلیون دلاری


شوخی با مدیر: بازی با مرگ


روز دادن کارنامه:حادثه در تونل کندوان


امتحان: شاید وقتی دیگر


روزی که معلم به کلاسنمی­آید: بوی خوش زندگی


اخراج از کلاس: یک بار برای همیشه


نمازخانة دبیرستان:قطعه ای از بهشت


امتحان پایان ترم: قلب­ها برای که می­تپد؟


پیام متقلب برای دیگران: چشم­هایم برای تو


راهی برای متقلبان:جیب­برها به بهشت نمی­روند


آنتن مدرسه: جاسوس سه جانبه


جای سیلی معلم: دایرةسرخ


صفرهای پشت سر هم: برج مینو


اعتراض برای نمره:شلیک نهایی


زنگ ورزش: المپیک دربازداشتگاه


شورای دبیران: جنگ نفتکشها


ناظم: پلیسآهنی


کنکور:بالاتر از خطر


دیدن معلم از دور: سایة عقاب­ها


نگاه معلم: بگذارزندگی کنم


دانشگاه: سرزمین آرزوها


خارج از مدرسه: آن سویآتش


بحث بامدیر: فریاد زیر آب


شاگرد اول کلاس: پرندة کوچک خوشبختی


پای تخته: لبةتیغ


منفی­های پشت سر هم: گلوله­های بی صدا


اولین دانش آموزی کهمعلم از او درس می­پرسد: قربانی


وراجی سر کلاس: مجوز مرگ


آخر کلاس: بهشتپنهان


مبصرکلاس: افعی


بوی جوراب بچه­ها: عطر گل یاس


دبیران مدرسة ما:تبعیدی ها


اخراج از مدرسه: می­خواهم زنده بمانم


دفتر دبیران: خانه ارواح


نمرة ده: شانسزندگی


اتاقورزش: جزیرة آدم خورها


سال آخر دبیرستان: سال­های بی­قراری


ساختمان مدرسه: آسمانخراش جهنمی


اخراجی­ها:بینوایان


رفتن به دانشگاه: هدف سخت


دفتر مدیر: کلبةوحشت


صاحباننمره زیر ده: سربداران


کیف­های دانش آموزان: محموله


ظرفیت نیمکت­ها: دونفر و نصفی


سوسک در کلاس: انفجار در اتاق عمل


کلاس خصوصی: وعدهپنهان


زنگادبیات: نان و شعر


دفتر ناظم: محکمة عدالت


حالت دانش آموز هنگامپاسخ دادن: زرد قناری


دانش آموزان رشتة ریاضی: سوته دلان


رفتار مشاور مدرسه بادانش آموزان: عاشقانه

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 15:28
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
(خانه ی دوست کجاست؟)در فلق بود که پرسید سوار.

آسمان مکثی کرد.

رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت،

کوچه باغیست که از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است.

میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ،سر بدر می آرد،

پس به سمت گل تنهایی می پیچی،

دو قدم مانده به گل،

پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی

و تورا ترسی شفاف فرا میگیرد

در صمیمیت سیال فضا،خش خشی می شنوی

کودکی میبینی

رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور

و از او می پرسی

خانه دوست کجاست؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 11:16
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ