یافتن پست: #خانه

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
از خیاطی پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟گفت دوختن پارگی های روح و دل با نخ توجه
از ماهیگیری پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت انداختن قلاب حقیقت جویی در قعر
اقیانوس علم و دانایی
از باغبانی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفتت کاشتن بذر عشق در زمین دل ها زیر نور
ایمان
ازباستان شناسی پرسیدند زندگی یعنی چه :گفت کاویدن جانها برای استخراج گوهرهای
درون
از اینه فروش پرسیدند زندگی یعنی چه ؟زدودن غبار از اینه دل با شیشه پاک کن
توکل
از میوه فروش پرسیدن زندگی یعنی چه ؟دست چین کردن خوبیها در صندوقچه قلب
از معماری پرسیدن زندگی یعنی چه ؟گفت ساختن پلکانهای موفقیت در خانه فکر
از گور کنی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟حفر گودالهایی برای چالکردن همه چیزهایی که
تاریخ مصرفشان گذشته است
از نقاشی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت به تصویر کشیدن زیبییها با بزرگنمایی در
نگاه ادمها
از اهنگ ساز پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟گفت به تصنیف در اوردن سمفونی عشق در روح
و جان ادمها.
*حال به نظر شما زندگی یعنی چه؟*
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 00:16
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
بیا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من
بیا با من به شهر عشق رو کن خانه اش با من
نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن
دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من
بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم
اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من
نگو دیگر به من اندر دل اتش نمی سوزد
تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من
چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان
چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من
در این دنیای وا نفسای بی فردا
خدایا عاشقان را غم مده شکرانه اش با من
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 15:36
+6
saman
saman
در CARLO
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد...

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی
همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای
و سال ها برایش گریسته ای
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 15:27
+4
saqar
saqar
همسر آينده ام :

مي تواني خوشحال باشي، چون من دختر كم توقعي هستم !

اگر مي گويم بايد تحصيلكرده باشي،
فقط به خاطر اين است كه بتواني خيال كني بيشتر از من مي فهمي ...!

اگر مي گويم بايد خوش قيافه باشي، فقط به خاطر اين است كه همه با ديدن ما بگويند”داماد سر است!” و تو اعتماد به نفست هي بالاتر برود !

اگر مي گويم بايد ماشين بزرگ و با تجهيزات كامل داشته باشي، فقط به اين خاطر است كه وقتي هر سال به مسافرت دور ايران مي رويم توي ماشين خودمان بخوابيم و بي خود پول هتل ندهيم !

اگر از تو خانه مي خواهم، به خاطر اين است كه خود را در خانه اي به تو بسپارم كه تا آخر عمر در و ديوارآن، خاطره اش را برايم حفظ كنند و هرگوشه اش يادآور تو و آن شب باشد !

اگر عروسي آن چناني مي خواهم، فقط به خاطر اين است كه فرصتي به تو داده باشم تا بتواني به من نشان بدهي چقدر مرا دوست داري و چقدر منتظر شب عروسيمان بوده اي !

اگر دوست دارم ويلاي اختصاصي كنار دريا داشته باشي، فقط به خاطر اين است كه از عشق بازي كنار دريا خوشم مي آيد… جلوي چشم همه هم كه نمي‌شود !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 17:21
+10
saman
saman
کاش بودي!

که مرا درک کني...

کاش بودي!

که به حرف دل من گوش کني،

لحظه اي!

...

ثانيه اي!

باشي تو و سپس باز مرا ترک کني.

کاش مي شد که بيايي اينجا ،

نه براي همه ثانيه ها!

فقط! اندازه يک تنهايي.

(دوست) اي مرهم درد دل من ،

ياد تو گرمي سرد دل من ،

(دوست) اي حجم حضورت خالي ،

دست تو سبزي زرد دل من...

کاش بودي!

که سرم را بگذاري روي زانوي پر از مهر خودت

و به دستي که نفهميدم چيست.

بکشي دست به موهاي پريشاني من.

کاش بودي که به تو تکيه کنم ،

پشت من باشي و حامي دلم ،

دست بر شانه من بگذاري ،

پر کني خانه خالي دلم...

کاش بودي!

که اميدم بخشي

در هجوم همه حادثه ها...

کاش بودي!

ولي افسوس که جايت خاليست،

جاي آن تکيه گه شانه من

و حضور سبزت آرزوييست در اين خانه ويرانه من!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:58
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
گر از این منزل ویران بسوی خانه روم
دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم
زین سفر گر به سلامت بوطن باز رسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 14:01
+6
sasan pool
sasan pool
توی شبکه پنج تو برنامه ی به خانه برمیگردیم،
یه بخشی وجود داره به نام "اینجا و اونجا"...
اونوقت خانوم مجری برنامه میگه :
به اینجا و اونجای ما خوش آمدید!!!! :|
اصن یه وضی به غرعان
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 22:39
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
بالشت خودم را ترجیح میدهم،
چرا که شانه های امروزی مثل بالشت های مسافرخانه اند،
خوب میدانم سرهای زیادی را تکیه گاه بودند!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 18:50
+9
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
اطلاعیه و خبر مهم : نمایندگی انجمن پزشکی ملل متحد واحد آموزش و درمان و تحقیق درباره علل اصلی بیماریهای خبر از درمان قطعی بیماری ( آچ آی وی ) برای اولین بار در جهان داد .
پروفسور گیلبرتو پاچیلو ریاست این انجمن تایید کرد که این بیماری برای اولین بار در جهان توسط دبیر کل این انجمن ( پروفسور دکتر عبدالرضا شهرابی فراهانی ) که ریسک بالایی هم داشت به صورت کامل درمان شد و اکنون راه درمان جدیدی برای این بیماری هولناک وجود دارد .
به گزارش دبیرخانه این انجمن سرکار خانم ( ن . ک . ا ) 41 ساله اهل تهران که به مدت 20 سال از این بیماری در رنج بوده است اولین نمونه درمان شده این مورد خاص در جهان است .
این عملیات به سرپرستی پروفسور فراهانی و 2 پزشک دیگر در تاریخ ( 30 / 03 / 1392 ) مطابق با ( 20 / جولای / 2013 ) پس از یک عملیات 5 ساعته انجام شد که درصد موفقیت 90 درصد اعلام شد .
آخرین ویرایش توسط A-Sh-F در [1392/04/16 - 11:53]
6 دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 11:08
+8
binam
binam
در CARLO
کاش میمرد این ساعت دلتنگی

و کاش نگاهم بدون تصور خاطراتت بسته میشد

نه غروب برایم معنی دارد نه طلوع

نه سکوت را میفهمم نه شلوغی را

کاش بمیرد این ساکن شدن

بمیرد این روزهای ساده و بی تو گذشتن

حتی مـــــــــــرد بودن را دیگر دوست ندارم

نه مرد نه زن دیگر هیچ چیز را دوست ندارم

سکوت کنم و دلم را ببندم روی تمام احساسات

که این خانه خراب از ابتدا هم خانه خراب بود





بی نام
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 22:48
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ