♥ نگار ♥
غضنفر باباش میمیره داشت گریه میکرد،تلفنش زنگ میخوره بعد که قطع میکنه گریش بیشتر میشه،میگن چی شده؟
.
.
.
.
.
.
.
میگه خواهرم بود گفت بابای اونم مرده!! :l
♥ نگار ♥
ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ،، ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯﺍﺩﻡ ﮔﻮﺷﻴﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ..
ﻣﻴﮕﻢ : ﺳﻼﻡ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻫﺲ؟
ﻣﻴﮕﻪ: ﺁﻟﻪ
ﻣﻴﮕﻢ : ﮔﻮﺷﻴﻮ ﺑﺪﻩ ﺑﻬﺶ
ﻣﻴﮕﻪ: ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﮔﻠﯿﻪ ﻣﻴﮑﻨﻪ .
ﻣﻴﮕﻢ : ﺑﺎﺑﺎﺕ ﭼﯽ؟
ﻣﻴﮕﻪ: ﺍﻭﻧﻢ ﺩﺍﻟﻪ ﺑﺎ ﭘﻠﻴﺴﺎ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺩﻟﻪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﺘﻮﻧﻪ .
ﻣﻴﮕﻢ : ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺭﺿﺎﺕ ﭼﯽ؟
ﻣﻴﮕﻪ: ﻟﻔﺘﻪ ﺑﻴﻤﺎﻟﺴﺘﺎﻧﺎ ﻟﻮ ﺑﮕﻠﺪﻩ .
ﻣﻴﮕﻢ : ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﭼﯽ؟
ﻣﯿﮕﻪ: ﺍﻭﻧﻢ ﻟﻔﺘﻪ ﭘﺰﺵ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ .
ﻣﻴﮕﻢ : ﭼﺮﺍ؟
ﻣﻴﮕﻪ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﮔﻢ ﺷﺪﻡ .
ﻣﻴﮕﻢ : ﮐﺠﺎﯾﯽﺍﻻﻥ؟
ﻣﻴﮕﻪ: ﺯﻳﻠﻪ ﺗﺨﺖ
♥ نگار ♥
دختره از نیمرخ شبیه قالپاق پیکانه.
استاتوس زده:درگیرم نشو رسوا نمی شوم!
.
.
.
.
من اگه اعتماد ب نفس این خواهرمونو داشتم با چاقو ب جنگ آمریکا میرفتم
♥ نگار ♥
با خواهرم از خرید بر می گشتیم دیدم میگه: کی اسم آریشگاه مردونه رو میذاره رایکا این مغازه سر کوچه ما گذاشته.
یه لبخند تلخ زدم(خب چیه جو گرفته بودتم) گفتم: خواهر من چه انتظاری داری تو این آرایشگاه بند می ندازن ابرو بر میدارن اپیلاسیون می کنن انتظار داشتی اسمش بذاره کوروش کبیر یا آرش؟
فکر نکنم تو عمرش انقدر قانع شده باشه