یافتن پست: #دست

sara
sara
زن که باشی...
هزار بار هم که بگوید:دوستت دارد!!!
بازهم خواهی پرسید:دوستم داری؟؟؟
و ته دلت همیشه خواهد لرزید....... ...
زن که باشی...
هرچقدرهم که زیبا باشی
نگران زیباترهایی میشوی که شاید عاشقش شوند.....
زن که باشی ...
هر وقت که صدایت میکند:خوشکلکم!!!
خدا را شکر میکنی که درچشمان او زیبایی دست خودت نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 09:04
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول
 رفتم نشستم کنارش
 گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
 گفت:بفروشم که چی؟
 تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر
 دیشب حالش بد شد و مرد
 با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
 گفتم:بخرم که چی؟
 تا دیروز میخریدم برای عشقم
 امروز فهمیدم باید فراموشش کنم…!
 اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد
 با مردونگی گفت:بگیر
 باید از نو شروع کرد
 تو بدون عشقت,من بدون خواهرم…!.. 

دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 00:47
+4
be to che???!!
be to che???!!


تنها كه باشي شطرنج در تمام زندگي ات رسوخ مي كند.. تا يادت بماند هرگز پايت را از بي كسي هايت دراز تر نكني.. شطرنج يعني طوري محاصره مي شوي كه با هر قدم خودت را يكبار از دست مي دهي.. باور كن.. اين عشق هاي نصفه نيمه آنقدر نمي ارزند كه با تقلا زدن هاي الكي غرورت را كيش و مات كني...
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/14 - 00:43
+4
ramin
ramin
یه وقتهایی دلم میخواد یکی از پشت سر چشمام رو بگیره ازم بپرسه : اگه گفتی من کیم؟ 

منم دستاشو بگیرم بگم هر کی هستی باش ولی پیشم بمون {-60-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 23:46
+7
AmiR
AmiR
If i were a tear in ur eye i wood roll down onto ur lips.But if u were a tear in my eye i wood never cry as i wood be afraid 2 lose u!


اگه من اشکی توی چشمای تو بودم از روی چشمات لیز میخوردم و روی لب هات فرود می اومدم.
اما اگر تو اشکی توی چشمای من بودی از ترس از دست دادنت من هیچ وقت گریه نمیکردم!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 23:30
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


شب هایم درد دارد... وقتی ندانم چراغ اتاقت را کدامین دست خاموش میکند!


دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 23:19
+7
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


خـاطرـات ُ میریزی تو یه جآی دووور ،، یه جآیی که دیگه دستت نرسه !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 20:45
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من بودم و یک جاده...
من بودم و تنهایی
ناز خواب دیشب بود
گویا...که تو میآیی
ای مانده من و جاده
چون چشم نهم بر راه
چون آه کشم هر دم
از رنگ سیاه ...ماتم
تن پوش سیاه من
من را که به راه......دستی

دست نوشته های یاسی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 17:56
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سایه ای سفید و سرد
همچونک ابری و برگی لرزان
چون یدک کش همرهم
بر طرح تن پوش من
چسب ...چسبان بر تنم
چون پیرهنم
...
وشعر های پرکلاغی ام
که جور سادگی ام را به دوش میکشد.
دست نوشته های یاسی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 17:51
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اشک از تو فراری نیست
با مرگ که چاره نیست
این سنگ سیاه هر دم
فریاد زند رفتی
باور که نمیگنجد از رفتن تو اما...
دستان که یخ بسته...
از رفتن گرمایت...
از من که گذشتن نیست
هر لحظه من و یادت...
از حکم فلک گریان
عجزم که تو آمرزد
من را که به صبر دستی
من بی تو چه کار آیم؟
...
دست نوشته های یاسی
برای خواب های آشفته ی شبانه ام که هر لحظه تابم را می رباید.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 17:50
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ