یافتن پست: #مرا

payam65
payam65
دیروز در کنار تو احساس عشق بود

دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود

دستان کوچکت که جنون مرا نوشت

این واژه های غرق به خون مرا نوشت

هرجا که رد پای شما هست می روم

فکری بکن به حال من از دست می روم

قلبم شکسته است و هی سرد می شوم

بگذار بشکند عوضش مرد می شوم

دستان خسته ام به شقایق نمی رسد

فریاد من به گوش خلایق نمی رسد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 23:59
+1
payam65
payam65
مرگ من روزی فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور
در زمستاني غبار آلود و دور
يا خزاني خالي از فرياد و شور
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
روزي از اين تلخ و شيرين روزها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايه اي ز امروز ها ‚ ديروزها
ديدگانم همچو دالانهاي تار
گونه هايم همچو مرمرهاي سرد
ناگهان خوابي مرا خواهد ربود
من تهي خواهم شد از فرياد درد
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 23:11
+1
payam65
payam65
وصیت نامه ی زنده یاد حسین پناهی:

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم!

بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید!

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند!

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است!

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم!

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!!!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند!

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 22:52
behzad
behzad
وعده
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی
اندک در سرما نگهبانی می داد.از او پرسید : آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند،
در حالی که در کنارش نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم
اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد
گرما بخشیدی . یا سوزاندی
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 21:44
+1
behzad
behzad
در Romantic
دلیل عشق
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید:
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم …اما واقعا ‌دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه باشه!!! میگم …
چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، بخا...طر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 21:37
+8
babak
babak
از کسانیکه مرا دوست دارند ممنونم ؛ آنان قلب مرا بزرگتر میکنند. از کسانیکه مرا ترک می کنند متشکرم ؛ آنان بمن می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست. از کسانیکه با من می مانند سپاسگزارم ؛ آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می دهند (کوروش کبیر)
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 21:12
+1
چشم انداز..
چشم انداز..
در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام
چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادی ام
بیهوده نیست که روی زمینم نهاده اند
بارم که روی شانه ی عالم زیادی ام
با شور و شوق میرسم و طرد میشوم
موجم.. به هر طرف که بیایم زیادی ام
همچون نفس غریب ترین آمدن مراست
تا میرسم به سینه، همان دم زیادی ام
جان مرا مگیر خدایا که بعد مرگ ،
در برزخ و بهشت و جهنم زیادی ام
قرآن به استخاره ورق خورد! کیستم؟!
بین برادران خودم هم زیادی ام!
آخرین ویرایش توسط cheshmandaz در [1391/01/14 - 17:12]
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 17:09
+5
mah3a
mah3a
هر کسی اگر بوی مرا بدهد "مــــــن" نمیشود

وهر مردی اگر "عطر " ‌تو را داشته باشد "تــــــو" نیست

ما بدجور همدیگر را گم کرده ایـــم.....!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 17:00
+4
payam65
payam65
مرا صد بار هم از خود برانی دوستت دارم

به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم

چه حاصل از جفا کردن چه سود از عشق ورزیدن

مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 14:17
+1
ramin
ramin
بنده ای خدا را گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا كنم؟...

خدا گفت: شاید نوشته باشم هرچه بنده ام دعا كند....
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 12:16
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ