ronak
دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود ...
ronak
در آغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان قلبم به پایت افتاده است نرو لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن تنها تو را می خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم نرو..... نگذار دوباره تنها شوم.... نرو.....
ronak
در خلوت كوچه هایم باد می آید اینجا من هستم ؛ دلم تنگ نیست.... تنها منتظر بارانم تا قطره هایش بهانه ایی باشند برای نم ناك بودن لحظه هایم و اثباتی بر بی گناهی چشمانم..
رضا
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری كه مرا یاد كند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای
رضا
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری كه مرا یاد كند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای
محسن رضایی ناظمی
می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم