یافتن پست: #کوه

مهراوه
مهراوه
چه بگویم که دل افسردگیت
از میان برخیزد؟



نفس گرم گوزن کوهی

چه تواند کردن؟

سردی برف شبانگاهان را

که پر افشانده به دشت و دامن؟
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 12:14
+4
Alireza
Alireza
ای وای بر اسیــری کز یاد رفته باشــد

در دام مـانده باشـد صیـاد رفتـه باشـد

آه از دمــی که تــنها با داغ او چو لاله

درخون نشسته باشم چون باد رفته باشد

آواز تـیشــه امشــب از بیستـون نــیامـد

شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

خونش به تیـغ حســرت یارب حلال بادا

صیدی که از کمندت آزاد رفتـه باشــد

از آه درد نــاکـی سـازم خـبـر دلـت را

وقتی که کوه صبرم بر بـاد رفته باشـد

رحــم از بر اسیری کـز گرد دام زلفـت

با صد امـیدواری نـاشـاد رفتــه باشـــد

شـادم که از رقـیبـان دامن کشـان گذشتـی

گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشـد

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا

مجنون گذشتـه باشـد فرهـاد رفتـه باشـد
{-35-}
آخرین ویرایش توسط Belondy در [1391/01/14 - 11:58]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/13 - 18:47
+4
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
اشک من در سوگ هجرانت جهانی تر بکرد
پس جهانی درد هجرت را زمن باور بکرد
لاجرم سر دل خود را بگفتم با کسان:
تکسوار قلب من عزم دل دیگر بکرد
آنکه روزی قلب شیدای مرا دزدیده بود
نورسیده فعل عشقش در دلم مصدر بکرد
ارغوان عشق او در دل شکوفه داده بود
حیف از آن دارم که آن بگرفت و او پرپر بکرد
قلب من تازه به کیش عشق او پیوسته بود
شکوه دارم کاو برفت و قلب من کافر بکرد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 21:39
+8
مهسا
مهسا
مردونگی به صدای کلفت و هیکل درشت نیست ، به سبیل و پشم و پیلی هم نیست ، اگه توی همه سختی ها و دلتنگی ها مثل کوه پشتیبانش باشی ، مرد محسوب میشی حتی اگه نیم کیلو باشی ......
3 دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:17
+10
reza
reza
و من با عشق آشنا شدم

و چه کسی این چنین آشنا شده است؟

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود،

هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم،

و هنگامی تشنۀ آتش شدم

که در برابرم دریا بود و دریا بود و دریا....
4 دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 22:26
+3
zahra
zahra
ای قطار ، راهت را بگیر و برو ! دیگر نه کوه توان ریزش دارد و نه ریزعلی پیراهن اضافه ، دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست .
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 17:40 توسط Mobile
+5
فلسفه حیات!
موجِ ز خود رفته رفت؛ ساحلِ افتاده ماند.
این تن فرسوده را، پای به دامن کشید؛
و آن سرِ آسوده را، سوی افق ها کشاند.
ساحلِ تنها، به درد، در پی او ناله کرد:
"موج سبکبال من، بی خبر از حال من،
پای تو در بند نیست! بر سر دوشت چو من،
کوه دماوند نیست! هستم اگر می روم!
خوش تر از این پند نیست.
بسته به زنجیر را لیک خوش آیند نیست."
نالۀ خاموش او در دلم آتش فکند
رفتن؟ ماندن؟ کدام؟ ای دلِ اندیشمند؟
گفت: به پایان راه، هر دو به هم می رسند!
عمر گذر کرده را غرق تماشا شدم:
سینه کشان همچو موج، راهی دریا شدم
هستم اگر می روم، گفتم و رفتم چو باد
تن، همه شوق و امید، جان همه آوا شدم
بس به فراز و نشیب، رفتم و باز آمدم،
ز آن همه رفتن چه سود؟ خشت به دریا زدم!
شوق درآمد ز پای، پای درآمد به سنگ
و آن نفسِ گرمتاز، در خم و پیچ درنگ؛
اکنون، دیگر، دریغ، تن به قضا داده است!
موجِ ز خود رفته بود، ساحلِ افتاده است!

(فریدون [!])
آخرین ویرایش توسط hajivandian در [1391/01/15 - 23:14]
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 11:24
+5
ramin
ramin
آدم مغرور مثل کسی است که بالای کوه ایستاده و همه را کوچک میبیند,

غافل از اینکه مردم هم از پائین او را کوچک می بینند.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/9 - 00:52
+4
محمد
محمد
سلیمان و مورچه عاشق




روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد...

تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست...

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
اُدعُوا اللهَ وَ اَنتم مُوقِنونَ بِالاِجابَهِ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ لا یَستَجِیبُ دُعاءَ مِن قَلبِ غافِلٍ لاه؛
خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که
خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد.
دیدگاه  •   •   •  1391/01/8 - 12:03
+4
مهسا
مهسا
دل های بزرگ و احساس های بلند ، های زیبا و پر شکوه می آفرینند.... که جان دادن در کنارش آرزوئی شور انگیز است ، اما کدامین معشوق مخاطب چنین معشوقی خواهد بود و او فقط خداوند است راستین...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/7 - 23:28
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ