امروز آمده و هنوز به یاد دیروزم، بی تاب و بی قرارم، هنوز دارم به عشقت میسوزم دیروز رفته و دلم کجای کار است ، نمیدانم دلت هنوز به یاد دل من است میسوزم و میسازم و گله ای ندارم از این لحظه ها ، این تقدیر من است با همین حال و روزم هدر رفت تمام سالها میدانم فردا می آید و من مثل امروزم ،مثل امروز که در حسرت دیروز نشسته بودم ، مثل دیروز که عاشقت شده بودم ، عاشق شده بودم و از این روزها بی خبر بودم ، نمیدانستم تو میروی ، چقدر من خوش خیال بودم…
خـــــــــــودم را با تــــــــــــــو طناب پیچ می کنم, و دهـــــــــــــانم را با داغیه لبـــــــــــهایت می بندم ... عاشـــــــــــــقانه ترین گــــــــــروگان گیری تاریخ را به نـــــــــــام ما ثبت خــــــــواهند کرد...!!!
دلم بهانه ات را مي گيرد چقدر امروز حس مي کنم نبودنت را صدايت در گوشم مي پيچد و من بي اختيار مي گويم : . . . . جــــــــــــانم ... مـــــ ــــــــــرا صدا کردي
حیف نون میمیره وصیت نامشو باز می کنن می بینن توش نوشته: بالاخره مردم و از شر معمایی که یک عمر کلافم کرده بود راحت شدم، اینکه: چرا خواهر من دو تا برادر داره ولی من یکی