باران می اید.....باران تمام می شود...اما هنوز من خیس ماندم....تو می ایی.تو می روی...اما هنوز من..من..لا به لای همیشه همین چند سطر پیدایت می کنم...غیب نمی گویم....همیشه قبل از اینکه دیده باشی عطر یاس را حس می کنم.......................................
.- تشنه ام، گرسنه ام، عشق می خواهم... -دست من فقط به همین یک سیب می رسد... - آدم...؟! - میدانم ، سیب های این درخت را کِرم ها تصرف کرده اند.. - پس عشق؟ - به برگ درخت سیب بسنده کنیم؟ - بسنده کنیم.