غزل سرا
دسته:فاقد دسته بندی
15 کاربر

76 پست

       
شعرهای قشنگی رو که بلدید اینجا بگیـــد

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

غزل سرا

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 15 کاربر · 76 پست
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می ریزد اشک از دیدگانم
می غلتد بر گونه هایم
چه شور
با نمکی خاص
می گویند:
گریه یا از شوق است
یا از سر درد
و جنس گریه ام ؛ همین است
از سر درد
نه برای خود
که برای دیگری
برای رفتنش
برای تنهاییش
برای درد های سینه اش
برای ناگفته هایش
دوست دارم گریه کنم
اینبار برای خود
نه برای او
برای فرصت های از دست رفته ام
برای ماندم در برزخ
برای اما و اگرهایم
که همیشه با من است
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 16:37
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگر همین حالا
هیجده سال داشتم.
بیشتر دلم می‌خواست
واژه‌ی «نه» را عوض‌کنم.

اگر همین حالا
بیست و دو سالم بود
بیشتر دلم می‌خواست
فقط با «آری» جواب بدهم
ولی در این‌همه سال‌
این‌همه سال‌های دشوار
کلمات کوچک به هیچ‌ دردی نمی‌خورند
«آری» و «نه» هم.

آن‌ها قدرت کافی ندارند
تا با تو از دلم بازگویند
دیگر وقتی ساکت‌ام
چیزی از من نپرس.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 16:36
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم می‌خواست جای دیگری باشم
در شهرهای دست‌باف.
دیدار کنم با کسانی
هنوز به دنبا نیامده.
لااقل می‌شد تنها باشیم،
سرخوش
بی‌هیچ وقفه‌ای.
نه رسیدنی، نه عزیمتی
و نه جنگی که با ما بجنگد.
نه انسانیتی، نه ارتشی و نه سلاحی
و مرگی سرخوش،
شوخ،
در کتاب‌خانه،
‌یک زمان چند جلدی.
و عشق،
فصلی دیوانه
که بگرداند صفحات دلمان را
به نجوا.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 16:31
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به آسمان که چشم می دوزم

آسمان است

و در پشت آن چیزی را

نمی جویم

زیرا آسمان در آسمان

است

و من فقط چشم به آسمان

دوخته ام
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 16:26
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
Aradım seni yıllarca çok aradım
Yağmur çamur demedim çok yollar astım
Adını dağlara taslara yazdım
Sen benim en büyük askımsın askım
Adını dağlara taslara yazdım
Sen benim en büyük askımsın askım
Evet söylüyorum evet istiyorum
Evet seviyorum asığım sana
Evet söylüyorum evet istiyorum
Evet seviyorum asığım sana
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 14:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

باید امشب بروم ...

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم ...

حرفی از جنس زمان نشنیدم !

هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود ...

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد ...

هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت !!!


♦♦♦ سهراب سپهری ♦♦♦
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 13:54
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می‌ توان هر جور دیگر بود
من، من است و تو، خودت، اما...
من منم‌ها می‌‌توان ما بود،مردم بود
یک قدم این سؤ تر اما
می‌‌توان خود بود،انسان بود
می‌ توان دیروز را فردا نوشت
عشق را بر بال کاغذ
می‌ توان تا پشت سنگر برد و از آتش بسی‌ دیگر نوشت
می‌ توان هر جور دیگر بود
پشت منبر سجده کرد و بنده ی پیراهن خود بود
ضامن نارنجکی را می‌‌توان بیرون کشاند
ماشه‌ای را می‌‌توان بیخود چکاند
پیکری در خاک را با سنگ کشت
مادران یک زمین را می‌‌توان گریاند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 12:26
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قلبم را عصب کشی کرده ام.دیگر نه از سردی نگاهی میلرزد و نه از گرمی آغوشی میتپد...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 12:18
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از آنروز دشـمن بمــــــــا چــیره گشت

که ما را روان و خرد تیـــــره گشـــــت

از آنروز این خـــــــانه ویـــــــــرانه شد

که نان آورش مــــــــرد بیــــــگانه شد

چو ناکــــــس به ده کدخـــــــدایی کند

کشـــــــــــــــاورز بـــاید گــــــدایی کند

به یــــــــــــزدان که گر ما خرد داشتیم

کجـــــــا این سر انجــــــام بد داشتیم؟

بســـــــــــــوزد در آتش گرت جان و تن

به از زنـــــــدگی کــــردن و زیســـــــتن

اگر مایه زنــــــدگی بنــــــــــدگی است

دو صــــد بار مردن به از زنـــدگی است
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 15:15
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روزی اگر بناست که بر تن کفن کنم
من اَن کفن به تن ز برای وطن کنم
سبز و سفید و سرخ نکوتر بود کفن
تا من برای خاطر میهن به تن کنم
ایران من ، عزیز من، ای سرزمین من
مرگ است بی تو اگر هوس زیستن کنم
روزی که پای عشق وطن در میان بود
تاریخ گفته است که من چه باید کنم
همچون برق حق بر خرمن باطل درافتم
یزدان صفت مبارزه با اهریمن کنم
دشمن اگر پای بدین سرزمین نهد
کاری که کرد نادر لشگر شکن کنم
(شهریار)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:05
+6
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 پست بیشتر