یافتن پست: #دست

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

وقتی شبانگاه به درون سرچشمه های آب غوطه ور میگردد دهکده ام در میان فام هایی گنگ ناپدید میشود. از دور دست ها بخاطر میآورم غور غور قورباغه ها را نور ماه را، گریه های غمناک جیرجیرک را. زمین ها ناقوس های کلیسای وسپر را میبلعند اما من از صدای آن ناقوس ها مرده ام. ای غریبه، از بازگشت محبت آمیزم از کوهستان ها نترس من روح ِ عشق هستم از سواحل دریاهای دور دست به خانه بازگشته ام.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 22:12
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عد از مدت ها دیدمش!
دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن…
خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم…
تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم:
بی معرفت! دستای من تغییر نکرده…
دستات به دستای اون عادت کرده…
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 16:18
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
با تو، باران بهاری‏ام را پایانی نیست و بی‏تو، پرنده‏ای آشیان گم‏کرده در جاده‏های پاییزم.
تو که هستی، پنجره، با بال‏هایی گشوده از آفتاب، باغچه را مرور می‏کند. با تو، نفس‏های مادرانه، تیررس اضطراب و تشویش را مجال نمی‏دهند.
آجر به آجر، ساخته می‏شوم؛ وقتی پناه دست‏های امنت، موسیقی مهربان عشق را به ترنم می‏آیند.
بی‏تو، بن‏بستی می‏شوم در هزار توی رنج‏های خویش.
بی‏تو، شکوه جهان، ویرانه‏ای است مسکوت و بی‏هیاهو.
می‏ستایمت که رونق کوچه‏های سردسیر وجودم هستی؛ آن‏چنان که آفتاب، رگ‏های سپید قطب را.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:50
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
{-37-}{-45-}{-45-}{-37-}{-37-}{-21-}{-21-}{-45-}{-45-}

دسسسسسسسسسسست ددددددددددددست پاشین ی ت[!] به خودتون بدین
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:49
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

از همه‌ی زندگی‌ام – در یادم فقط پاییزی است
دمی‌که  از میان پنجره‌ی خیس از باران
نگاه می‌کنم و می‌بینم
راهی روان به دوردست
بر راهمی‌یابم جاپایی عمیق در این جاپا
خانه‌ای می‌سازم
در این خانه- می‌کارم سرخس کودکی ام را بر این سرخس-
رؤیای شکوفه‌ای رخشان می‌بینم بر این شکوفهقطره‌ای می‌بینم در قطره-
دوباره چهره‌ی قدیمی ‌را باز می‌شناسم
در این چهرهمی‌شنوم صدای خودم را...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:43
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند بلبل شوقم هوای نغمهخوانی میکند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گلفشانی میکند ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمکپرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهرهی شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی میکند گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی میکند سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:42
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من پشیمانم از آن عشق که پستم می کرد  
بر زبانهای شما دست به دستم می کرد  
مثل احساس کسی سنگ شدم ای مردم
 
تازه با فاصله همرنگ شدم ای مردم  
یک نفر میوه احساس مرا چیدو گذشت
 
گریه ی نیمه شب روح مرا دیدو گذشت
 
یک نفر گریه ی عاشق شدنم را خندید  
لحظه ناب شقایق شدنم را خندید  
من از آن عشق که می مرد حکایت کردم

به خدایی که تو را برد شکایت کردم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:39
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه بودیم ، هرکی بهمون فحش میداد
کف دستمونو نشونش میدادیم
میگفتیم آینه آینه !
حالا اگه جرات داری به بچه های امروزی فحش بده
یه چیزی جوابتو میده که باید معنیشو از بابات بپرسی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:21
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
روی دست شب مانده ام

دیگر حتی خواب هم مرا نمیبرد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 14:58
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺗﺎﺣﺎﻟﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﭘﯿﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺐ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯾﻦ ﺑﺨﻮﺍﺑﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﯿﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺎ ﯾﺎ ﭘﺎﻫﺎﺗﻮﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺳﺖ ﻭ ﻧﺪﻭﻧﯿﻦ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺰﺍﺭﯾﻨﺶ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮﺵ ﭼﻬﻞ ﺗﺎ ﻣﻠﻖ ﺑﺰﻧﯿﻦ ﯾﺎ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻢ?
ﺧﺪﺍ ﻧﺼﯿﺐ ﻧﮑﻨﻪ
ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺯﻧﯽ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻪ.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 13:58
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ